مجلهء حقیقت «تاسیس1384ش» دورهءجدید.
از اینکه مجلهءحقیقت را انتخاب کردید خوشحالیم.
مارا از آثار و نظرات سازندهء خود بهره مند کنید.
majallehaqiqat.loxblog.com
براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
آخرین نطرات
علی آقا محمدی - تشکر فراوان از آقای اسماعیلی بابت گزارش خوبشون - 1396/11/25
فهیمی - سلام.مدت زیادی از فعالیت در مجله حقیقت دور بودم امروز دیدم مجله پرباری شده و مطالب بسیار مفید ارایه می شود. از دست اندر کاران و عزیزانی که زحمت میکشد کمال تشکر را دارم. - 1396/3/16
mohseni - روحش شاد
خداوند غریق رحمتش کند با این فعالیتهای ماندگارش
امروز هرچه داریم از دست علمای خاضع و زحمت کش است
همه مایه افتخار اسلام و مسلمین هستند. - 1395/10/4
حیاتی - سلام استفاده کردیم عالی بود - 1395/2/25/majallehaqiq
حیاتی - سلام تشکر از اطلاع رسانی جامع پاسخ: سلام سپاس از حسن نظرتان... - 1395/2/22/majallehaqiq
برخودلازم میدانم از تمامی کسانی که باعث وبانی برگزاری این مراسم معنوی بودند ویادوخاطرات انشهدای بی شمع وچراغ را درخاطره ها طنین انداز نمودند تشکروقدردانی نمایم وخداقوت رانثارشان کنم.
اجرکم عندالله پاسخ: سلام...
سپاس از حسن نظر شما... - 1395/2/22/majallehaqiq
محمد بیانی - عکس یاد گاری تان حرف نداشت اشنایان قدیمی در هم جمعند روح شهدا را هم خدا وند غریق رحمت .نماید پاسخ: ممنون از ارسال پیامتان... - 1395/2/22/majallehaqiq
آریایی - ان شا الله تمام عاشقان و دوست داران اهل بیت ع بتوانند به سلامت به زیارت امام حسین ع مشرف شوند...
و هر دو دولت عزیز و برادر ایران و عراق بتوانند در امر ورود و خروج زایران همکاری کنند.
- 1394/9/7/majallehaqiq
با تأمل در موجودات درمیيابيم که همه آن ها بر اثر نيروی عجيبی که در درونشان نهفته است، بهسوی هدف مشخصی سير میکنند، اين سير و حرکت بهسوی هدف معين که در عموم مخلوقات وجود دارد نشانگر هدايت است و به جهت اين عموميت به «هدايت عامه» معروف گشته است.
نمونههای از هدايت عامه:
رابطة منظومة شمسی
زمين با حرکت وضعی و انتقالی در منظومه شمسی در گردش است، اين گردش در مدار خورشيد طوری تنظيم شده است که سرعت آن متناسب با شرايط زيست بر سطح زمين است (سرعت حرکت زمين به دور خورشيد 30 کيلومتر در ثانيه و سرعت او به دور خودش 1700 کيلومتر در ساعت است) اگر سرعت فعلی کم يا زياد میشد، آنگاه دوری و نزديکی ما به خورشيد بهحدّی میرسيد که زندگی کنونی غير ممکن بود و زمين سرد و يخبندان يا داغ و سوزان میگرديد.
اگر فاصله ماه از زمين کمتر از فاصله کنونی آن بود، ارتفاع جزر و مدّ به اندازة میشد که آب همة دشتها را فرا میگرفت و فشار آن در هر نوبت به قدری شديد بود که کوهها از روی زمين شسته میشد و گردبادهای هولناک دراطراف زمين پديدار میگشت که حيات انسانی در آن صورت ناممکن بود.
هدايت حيوانات
حيوانات بهطور طبيعی کارهای را انجام میدهند که آن کارها را از کسی ياد نگرفتهاند از جمله اين کارها لانهسازی است «که اگر جوجه زنده را از آشيانهاش خارج کنيم و در محيطی ديگر بپرورانيم، همينکه مرحلة رشد رسيد، خودش شروع به ساختن لانه به سبک پدرانش میکند.»[1]
هدايت نباتات
هسته ميوه که در خاک مدفون است و بعداً پوست خود را شکافته است و در مسير رشد قرار میگيرد، از همان ابتدا متوجه آخرين مرحلة رشد خويش که درخت سرسبز و پرميوه شدن است، میباشد.
اينها و نمونههای فراوان ديگر شاهد بر اين است که در موجودات کششی بهسوی هدف خاص وجود دارد وجهان دارای هدف است و در نتيجه هدفداری بهمعنای هدف عامه الهی است.
وقتی کسی بهوجود آفريدگار جهان معتقد است و جهانبينی توحيدی داشته باشد، هدايت عامه را هم معتقد خواهد بود خداوند متعال دارای رحمت و فيض نامتناهی است و به هر موجودی تا آنجا که برای آن موجود ممکن و شايسته باشد، لطف و عنايت دارد و در مسير کمال هدايت میکند.
پروردگار ما کسی است که بههر شيئ آفرينشی که شايسته آن بوده عنايت کرده، سپس آن موجود را هدايت کرده است.
دو نوع هدايت:
1- هدايت تکوينی
2- هدايت تشريعی
هدايت تکوينی: هدايتی است که خداوند با خلق نيروها و استعدادها در يک موجود، امکان رسيدن به هدف را براي آن فراهم مینمايد مثل هدايت نباتات و حيوانات.
هدايت تشريعی: هدايت از راه تشريع قوانين است که با وضع قوانين و مقررات اين راهنمايي و هدايت صورت مي گيرد.
البته هدايت تشريعی درباره موجودی قابل فرض است که دارای اختيار باشد و با کمک گرفتن از نيروها و استعدادهای خويش، نتواند کمال شايسته خود را کسب کند.
هم هدايت تکويني وهم هدايت تشريعی از مصاديق هدايت عامه خداوند است.
انسان چگونه هدايت شده است؟
اصل ضرورت هدايت انسان که جزء از موجودات جهان است، از طرف خداوند روشن است ولی با توجه به ويژگیهای انسان اين سئوال قابل طرح است که هدايت انسان از طرف خداوند چگونه و از چه طريقی است؟ آيا هدايت فقط تکوينی است؟ يا هدايت تشريعی هم وجود دارد؟
زمانی که به بررسی قوا و استعدادهای بشر بپردازيم درمیيابيم که عقل و دانش بشری به تنهائی قادر به کشف راه و روش صحيح زندگی نيست،بلكه محتاج وحي،بعثت وهدايت تشريعي نيز است.
ادله وبراهين ضرورت بعثت :
اين بحث از مسايل بنيادی نبوت است.
براي اثبات ضرورت بعثت ودين برهان هاي اقامه شده است.
برهان اول:
مقدمات برهان:
1- هدف از آفرينش انسان اين است که با انجام افعال اختياری، مسير تکامل را بپيمايد، کمالی که جز از مجرای اختيار و انتخاب بهدست نمیآيد و با عبادت و اطاعت خداوند، شايستگی دريافت رحمتها را پيدا کند که مخصوص انسانهای کامل است.
2- اختيار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام کار و فراهمشدن زمينههای بيرونی برای کارهای گوناگون و وجود ميل درونی بهسوی آنها، نياز به شناخت صحيح از کارهای خوب و بد و شايسته و ناشايسته دارد. در صورتی انسان میتواند راه تکامل را آزادانه و آگاهانه انتخاب کند که هم هدف وهم راه رسيدن بهآن را بشناسد و از فراز و نشيبها و پيچ و خمها و لغزشگاهها آن، آگاه باشد. مقتضای حکمت الهی اين است که ابزار و وسايل لازم برای تحصيل چنين شناختهای را در اختيار بشر قرار دهد وگرنه همانند کسی خواهد بود که مهمانی را به مهمانسرا دعوت کند ولی محل مهمانسرا و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد که چنين رفتاری خلاف حکمت و نقض غرض است.
۳- شناخت متعارف انسانها که از همکاری حس و عقل بهدست میآيد، هر چند نقش مهمی را در تأمين نيازمندیهای زندگی ايفا میکند ولی برای باز شناختن راه کمال و سعادت حقيقی در همه ابعاد فردی و اجتماعی و مادی و معنوی، دنيوی و اخروی، کافی نيست و اگر راه ديگری برای رفع اين کمبودها وجود نداشته باشد هدف الهی از آفرينش انسان، تأمين نمیگردد(3).
طبق مقدمات فوق مقتضای حکمت الهی آنست که راه ديگری ورای حس و عقل برای شناخت مسير تکامل همهجانبه، در اختيار بشر قرار دهد تا انسانها بتوانند مستقيماً يا با وساطت فرد يا افراد ديگری از آن بهرهمند شوند.اين راه وحی است که در اختيار انبياء قرار داده شده است و آنان به طور مستقيم و ديگران بهوسيله آن حضرات از آن بهرهمند میشوند و آنچه را برای رسيدن به سعادت و کمال نهايي، لازم است فرا میگيرند.
توضيح مقدمه 3 این برهان:
نارسايي های عقل ودانش بشر
ما در زندگی با مسايلی از قبيل انتخاب دوست، انتخاب همسر، انتخاب شغل، معاشرت، مبارزه با کجیها و...روبهرویيم و در همهء اينها نيازمند تفکر و تدبيريم و هر چه انديشه و تدبير ما بيشتر و بهتر باشد موفقتريم و گاهی نياز به تفکر و تجربه ديگران نيز داريم.
در همه اين موارد جزئی، بشر به کمک عقل طرح تهيه کرده، آن را به اجرا میگذارد ولی شکی نيست که اين اندازه طراحی برای ادارهء زندگی کافی نيست بلکه انسان علاوه بر اين موارد جزئی، بايد يک طرح کلی، جامع و هماهنگ نيز داشته باشد تا جهتگيریهای اساسی او را شامل شود، اين طرح کلی «دين» است.
داشتن چنين طرح کلی برای انسان ضرورت دارد. در اين طرح بايد خطوط اصلی روشها، بايدها و نبايدها، خوبها و بدها، هدفها و وسيلهها، نيازها، دردها و درمانها و مسؤليتها و تکليفها مشخص گردد، تاسرنوشت موارد جزيي نيز طبق اين طرح کلی «دين» رقم بخورد، در نتيجه همه نيازهای فردی، جمعی، دنيوی، و اخروی انسان در پرتوي تعاليم اين دين جامع تأمين شود.
حال که اين نياز اصلی وجود دارد آيا عقل و دانش بشر میتواند اين طرح و دين را برای انسانها به ارمغان آورد؟ آيا احاطه بر کليه عوامل سعادت همهجانبه او دارد؟ آيا طرح او همه نيازهای فردی، اجتماعی، دنيوی و اخروی او را شامل میشود؟
برای اين كه راه صحيح وآيين زندگی در همه ابعاد و جوانبش شناخته شود بايد آغاز و انجام وجود انسان و پيوندهايي که با موجودات ديگر دارد و روابطی که میتواند باهمنوعان و ساير آفريدگان برقرار کند و تأثيراتی که انواع روابط گوناگون میتواند در سعادت و شقاوت او داشته باشد، معلوم گردد و نيز بايد کسر و انکسار بين سودها و زيانها و مصالح و مفاسد مختلف، شناخته شود و مورد ارزيابی قرار گيرد تا وظايف ميلياردها انسان که دارای ويژگیهای جسمی و روحی متفاوتند و در شرايط مختلف طبيعی و اجتماعی، زندگی میکنند مشخص میشود. ولی احاطه بر همهء اين امور، نه تنها برای يک يا چند فرد، ميسّر نيست بلکه هزارها گروه متخصص در رشتههای علوم مربوط انسان هم نمیتواند فرمولهای پيچيدهء را کشف و بهصورت قوانين و مقررات دقيق و مضبوطی بيان کنند طوری که همه مصالح فردی و اجتماعی، مادی و معنوی همه انسانها تضمين شود و در صورت تزاحم بين انواع مصالح و مفاسد، مصلحت اهمّ مقدم باشد.
روند تغييرات حقوقی و قانونی در طول تاريخ بشر نشان میدهد که با وجود پژوهشها و تلاشها هزاران دانشمند متخصص هنوز نظام حقوقی صحيح و کامل و همهجانبه به وجود نيامده است و همواره محافل حقوقی و قانونگذاری جهان به نقص قوانين خود ساختةشان پیمیبرند و با لغو و نسخ مادة يا اضافه کردن ماده و تبصرة جديدی به اصلاح و تکميل آنها میپردازند.
همين قوانين هم بهرههای فراوانی از نظامهای حقوق الهی و شرايع آسمانی بردهاند. بايد توجه داشته باشيم که تمام همت و تلاش حقوقدانان و قانونگذاران صرف تأمين مصالح دنيوی و اجتماعی شده و هرگز اهتمامی به تأمين مصالح اخروی و کسروانکسار آنها با مصالح دنيوی نداشته و ندارند و اگر میخواستند اين جنبه را که از مهمترين جوانب مسأله است رعايت كنند، هرگز نمیتوانستند به نتيجه قطعی دست يابند، زيرا مصالح مادی و دنيوی را تا حدودی میتوان بهوسيله تجارب عملی تشخيص داد اما مصالح معنوی و اخروی قابل تجربة حسی نيست و نيز نمیتوان آنها را دقيقاً ارزشيابی کرد و در صورت تزاحم با مصالح مادی و دنيوی ميزان اهميت هر يک را باز شناخت.
با توجه به وضع فعلی قوانين بشری میتوان ميزان کارآبي دانش انسانها را در هزاران سال قبل حدس زد و به اين نتيجه قطعی که بشر ابتدايي، برای تشخيص راه صحيح زندگی بسيار ناتوانتر از بشر اين عصر بوده است. اگر انسان اين عصر با استفاده از تجارب هزاران ساله خود به نظام حقوقی صحيح ، کامل و فراگيری دست يافته بودوچنين نظامی ضامن سعادت ابدی و اخروی هم بود، باز جای اين سئوال باقی میماند که رهاکردن ميلياردها انسان در طول تاريخ و وا گذاشتن آنان در جهل خودشان، با حکمت الهی و غرض از آفرينش آنان سازگار نخواهد بود.
نقص نسبی دانش بشر:
دانش بشر بهتدريج رشد میکند. تکامل علوم مختلف معلول تکامل قدرت انديشه و تجربه است و تکامل اين دو محتاج گذشت زمان است.
تاريخ علم نشان میدهد در هر عصری مجهولات و اشتباهات فراوان دامنگير علم بشری بوده و بزرگترين نوابغ عالم نيز از اين اصل کلی مستثنی نبودهاند، علّت امر را بايد در يک ويژه گی اساسی انسان جست و آن محدود بودن او در حصار زمان است، انسان به حکم انسان بودنش، هرگز نمیتواند قرنها جلوتر از زمان خود حرکت کند از اينرو نقص و جهل و اشتباه همواره با او بوده و خواهد بود و اين مسئله برای انسان امری عادی و طبيعی است.
تدريجی بودن تکامل علم سبب میشود که مجموعة دانش بشری در هر عصری قهرآً از نوعی «نقص نسبی» برخوردار باشد بدين معنی که علم بشری در هر زمان نسبت به آينده ناقصتر است و هرگز و در هيچ شرايطی نمیتواند از اين نقص نسبی آزاد گردد.
نقص نسبی دانش انسان از يک جهت ديگر نيز قابل بررسی است و آن جهت عبارت است از نامتناهیبودن دامنه شناسائی جهان که خود ناشی از وسعت بیانتها جهان و ارتباط بسيار پيچيده و عميق ميان اجزا و پديدههای آن است، بشر که با هر قدمی که بهسوی گشودن گرهی از مسائل و مشکلات برمیدارد، دری از سرزمينهای کشف ناشده جهان خلقت را نيز به روی خود میگشايد و با انبوهی از مسائل نو روبهرو میگردد گويي نظام هستی آنچنان تودرتو و پيچ در پيچ است که هيچگاه نمیتوان به عمق و نهايت ابعاد آن دست يافت به همين جهت اگر چه دانش امروز نسب به ديروز تکاملی شگرفی داشته است اما ميزان مجهولات امروز جهان علم نسبت به گذشته بسی عظيمتر است.
دو نمونه از مکتبهای محصول عقل و دانش بشر:
اين دو مکتب «فرويديسم» و «مارکسيسم» است که اولی در زمينة روانشناسی و دومی در زمينة علوم اجتماعی است.
فرويديسم:
فرويد ريشه تمام ناملايمات و نابسامانيهای فردی و اجتماعی را در عقدههای روانی حاصل از واپسزدگی ميل جنسی معرفی نمود.
زمانی که نظريه فرويد مطرح شد، بهسرعت از طرف انسانهای بوالهوس مورد استقبال گرفت. با رواج آن در جوامع غربی، بندها يکی پس از ديگری از پای ديو نفس باز شد و بیبندوباری توجيه علمی پيدا کرد و انسان معاصر در عزای از دستدادن سرمايه معنوی خود به سوگ نشست.
اما بعد از پنجاه سال پوچی اين نظريه برای طرفداران آن به اثبات رسيد که خسارات آن جبران ناپذير است.
مارکسيسم:
اين مکتب ادعا داشت که تنها راه نجات انسان از بهرهکشی اقتصادی و مبارزه با امپرياليسم، راه و روشی است که او دنبال میکند.
اما بعد از گذشت هفتاد سال از تجربه عملی آن معلوم گرديد که آنچه مارکسيسم به پيروان خود آموخته بود سرابی بود که رهبران آن در دهه هشتاد ميلادی به آن اعتراف کردند.
نقص مطلق علم بشر:
نقص نسبی علم بشر در اموری بود که عقل و علمانسان از درک و فهم آنها عاجز نبود ولی نياز به گذشت زمان و پيشرفت تدريجی نيروی فکر و امکانات علمی بود.
اما برخی از مسايل که نقش تعيينکننده در سرنوشت انسان دارد کاملاً از محدوده علم انسان خارج است، مثل سعادت که نمیدانيم چيست و باچه عواملی بهدست میآيد؟چون هنوز انسان و استعدادها و امکاناتش بهطور کامل شناخته نشده است.يا جاودانگی روح و يا عالم بعد از مرگ که انسان تجربه از آن عالم ندارد و رابطه ميان عالم دنيا و آخرت را نمیداند، گرچه به حکم عقل وجود عالم آخرت اثبات میکند.
پس هدف از آفرينش انسانها در آغاز و انجام، هنگامی قابل تحقق است که راه ديگری و رای حس و عقل برای شناختن حقايق زندگی و وظايف فردی و گروهی، وجود داشته باشد و آن راه غير از وحی نخواهد بود.
چنانچه مقتضای اين برهان، آن است که نخستين انسان، پيامبر خدا باشد تا راه صحيح زندگی را بهوسيله وحی بشناسد و هدف آفرينش در مورد شخص او تحقق يابد و سپس ديگر انسانها به واسطه او هدايت شوند.
اگر ديد صحيح درباره خلقت داشته باشيم درمیيابيم عقل و استعدادهای بشر به تنهايي کافی برای هدايت انسان نيست بلکه خداوند خطوط اصلی را مافوق افق عقل انسان مشخص کرده و کار عقل و علم را حرکت در درون اين خطوط اصلی قرار داه است و اين خطوط اصلی همان خطوط وحی است.
بدون اين راهنمايي و تعيين خطوط حجت خدا بر بندگان تمام نمیشود.[4]
برهان دوم:
بهترين دليل بر امکان و وجود چيزي واقع شدن آن است دين و پيامبران براي انسانها آمدهاند و تاريخ هم دين وبعثت را گواهي ميدهد، اين دليل ضرورت و وجود اين پديدههاست.
برهان سوم:
دين مويد عقل است و خدا از طريق وحي ميخواهد مدرکات عقل را تأييد کند و عقل را توسعه و شکوفايي بخشد.
برهان چهارم:
انسان فطرتاً و هميشه براي سعادت خويش تلاش ميکند و براي رفع نيازمنديهاي خود دست به اسبابي ميزند که در مقاصد اومؤثر باشند و مغلوب نشود، از طرفي در طبيعت سببي نيست که تأثيرش دايمي بوده و مغلوب موانع نگردد.
اينجاست که انسان طبق فطرت براي سعادت خود سببي ميخواهد که مغلوب نباشد و تکيهگاهي ميخواهد که منهدم نشود تا زندگي خود را به وي ارتباط دهد و آرامش واقعي پيدا کند. تنها خداوند است که در اراده خود مغلوب نميشود و عذري براي او پديد نميآيد وآيين او دين اسلام است . خواست فطري از بهترين دلايلي است که اصول عقايد را اثبات ميکند، چون درک فطري که لازمه ساختمان ويژه انسان است هرگز خطا نميکند. انسان به دنبال تکيهگاهي واقعي براي سعادت خود يا راحتي يا زندگي انساني است و اگر سبب غير مغلوب و راحتي و روش دينيي حق وجود نداشت انسان به فکرش نميافتاد.[5]
با تامل به براهین فوق نتیجه می گیریم که جامعه انسانی نیاز به انبیاء و راهنمایان دینی دارند تا به اهداف خلقت و سعادت دنیا و آخرت نایل آیند .
علاوه بر براهین عقلی، آیات و روایات زیادی بر ضرورت بعثت انبیاء از طرف خداوند دلالت دارد.
(1)کرسی مورسين، راز آفرينش انسان.
(2) سوره طه/50.
(3)محمد تقی مصباح يزدی، آموزش عقايد، تهران، سازمان تبليغات اسلامی، چاپ هفتم، 1370ش، ج1، ص۲۱۲.
(4)سوره نساء، آيه165.
(5). سيد محمد حسين طباطبايي، آموزش عقايد و دستورات ديني، ج4، ص19.