حقيقت: خود را معرفي كنيد.
مادرشهيد: لاجور هستم، مادر شهيد علي محمد فرزند مرحوم محمد حسین اهل سوزمه قلعه در حال حاضر در رفسنجان مهاجرم .
حقيقت: شغل فرزند شهيدشما چه بود ؟
مادرشهيد: از 9 سالگي سه پاره را نزد شهيد ملا اسحق آخوند مي خواند بعد از آموختن اين كتاب ، قرآن را نيز از شهيد آخوند ياد گرفت . پسرم در كنار كارهاي مالداري و زراعت و در ايام كه فرصت داشت درس مي خواند و به آموختن سواد و درسهاي ديني خيلي علاقه داشت .
حقيقت: شهيد چند خواهر و برادر داشت ؟
مادرشهيد: او برادر نداشت ولي دو خواهر داشت كه يكي در جواني از دنيا رفت و ديگري زنده است، ازدواج كرده و داراي فرزند است.
حقيقت: چه آرزوهاي براي پسر خود داشتيد؟
مادرشهيد: آرزو داشتم پسرم عروسي كند و همسر و فرزندان او را ببينم وقتي به او مي گفتم ازدواج كند او مي گفت در اين شرايط جنگي ازدواج نمي كنم و ازدواج من به صلاح نيست.
حقيقت: از ارتباط و همكاري او با جبهه و گروپ هاي جهادي صحبت كنيد .
مادر شهيد: علاقه بسيار شديد داشت كه به جبهه برود و سلاح به دوش بگيرد و بجنگد ، بيشتر به گروپ دهشكه بود و درجاهاي ديگر هم نيروي كمكي بود و بي سلاح مجاهدين را ياري مي كرد، نان و آب مي برد و كمك غذاي مي كرد.
حقيقت: كيفيت شهادت شهيد را براي ما بفرماييد.
مادرشهيد: در حالي كه وضوگرفته بود و مي خواست به طرف گروپ دهشكه در قشلاق كهنه برود سينه اش هدف تير قرار گرفت، آن روز و همين طور شب تا نزديك صبح زنده بود و درد مي كشيد .
حقيقت: از سخنان كه در حال مجروحيت داشت براي ما بگوييد.
مادرشهيد: از خوابي كه قبل از مجروحيت ديده بود وآن خواب نشان مي داد كه شهيد مي شود سخن مي گفت، خواهرش موقع مجروحيت در خانه نبود، مرتب از خواهرش سوال مي كرد و منتظر بود بيايد و او را ببيند. مي گفت: مرا از خانه به جاي ديگر براي امنيت نبريد، بگذاريد در منزل خودم باشم .
حقيقت:وقتي پسر شما شهيد شد چه احساسي داشتيد؟
مادرشهيد: از اين كه در راه خدا و به دست متجاوزين شهيد شد خوشحال بودم ، چون فكر مي كردم از زينب كبري (س) پيروي كرده ام .
حقيقت: بعد از گذشت سال ها از شهادت پسر شما، در چه وضعيت روحي قرار داريد؟
مادرشهيد: يك مقدار احساس تنهايي مي كنم و كسي را ندارم كه دستم را بگيرد ولي اين حس را دارم كه كسي به من كمك مي كند و مشكل مرا حل مي كند و با من حرف مي زند .
حقيقت: شهدا براي چه شهيد شدند ؟
مادرشهيد: براي آزادي ما و وطن ما، براي اينكه ما آزاد باشيم و به مسايل ديني و اسلامي خود عمل كنيم .
حقيقت: حال كجا زندگي مي كنيد ؟
مادرشهيد: در كنار دخترم كه متأهل است زندگي مي كنم .
حقيقت: آيا حق شهدا را ادا كرده ايم ؟
مادرشهيد: نه، شهدا خيلي به گردن ما حق دارند و نتوانسته ايم ادا كنيم.
حقيقت: از اين كه وقت خويش را در اختيار ما گذاشتيد ممنونيم.از خداوند براي شما صبر و شكيبايي و براي فرزند شهيد شما علو درجات خواهانيم.
این نظر توسط حیاتی در تاریخ 1391/4/11/0 و 16:59 دقیقه ارسال شده است | |||
<-CommentGAvator-> |
سلام آقای نظری خسته نباشی خیلی خوب بودانشاالله ادامه بدهید |